گیرندۀ خانه خانه گیر شدن: گیرندۀ خانه شدن، خانه ای را اشغال کردن در بازی برای مثال عشقت چو در سراچۀ دل خانه گیر شد / زاین پس برون شود خرد از وی به اضطرار (ابن یمین - ۲۴۲)
گیرندۀ خانه خانه گیر شدن: گیرندۀ خانه شدن، خانه ای را اشغال کردن در بازی برای مثال عشقت چو در سراچۀ دل خانه گیر شد / زاین پس برون شود خِرَد از وی به اضطرار (ابن یمین - ۲۴۲)
گیرندۀ زبانه. خاموش کننده شعله، در این بیت مسعودسعد کنایت از بمراد شدن روزگار، خاموش گشتن فتنه ها آمده: جهان بکام تو و کار و بار دولت تو زبانه گیرتر از کارزار آتش و آب. مسعودسعد
گیرندۀ زبانه. خاموش کننده شعله، در این بیت مسعودسعد کنایت از بمراد شدن روزگار، خاموش گشتن فتنه ها آمده: جهان بکام تو و کار و بار دولت تو زبانه گیرتر از کارزار آتش و آب. مسعودسعد
جانوری است شبیه بعنکبوت که لعاب او مردم را هلاک سازد و به عربی رتیلا خوانند. (برهای قاطع) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 362) (ناظم الاطباء). دلمه. دلمک. غنده. (فرهنگ جهانگیری). آبخورک. خایه گزک
جانوری است شبیه بعنکبوت که لعاب او مردم را هلاک سازد و به عربی رتیلا خوانند. (برهای قاطع) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 362) (ناظم الاطباء). دلمه. دلمک. غنده. (فرهنگ جهانگیری). آبخورک. خایه گزک
می گسار و شراب خواره. (ناظم الاطباء). باده نوش. (شعوری ج 1 ورق 160). باده خوار. (آنندراج). باده کش: چو شب دو بهره گذشت از دو گونه مست شدم یکی ز باده و دیگر ز عشق باده گسار. فرخی. بود بهرام روز و شب بشکار گاه بر باد و گاه باده گسار. نظامی
می گسار و شراب خواره. (ناظم الاطباء). باده نوش. (شعوری ج 1 ورق 160). باده خوار. (آنندراج). باده کش: چو شب دو بهره گذشت از دو گونه مست شدم یکی ز باده و دیگر ز عشق باده گسار. فرخی. بود بهرام روز و شب بشکار گاه بر باد و گاه باده گسار. نظامی
آنکه و آنچه تاسه آرد. آنچه بیم و اضطراب و گرفتگی گلو ایجاد کند. رجوع به تاسه گرفتن شود: وعده ها باشد حقیقی دلپذیر وعده ها باشد مجازی تاسه گیر. مولوی (مثنوی چ علاءالدوله ص 5)
آنکه و آنچه تاسه آرد. آنچه بیم و اضطراب و گرفتگی گلو ایجاد کند. رجوع به تاسه گرفتن شود: وعده ها باشد حقیقی دلپذیر وعده ها باشد مجازی تاسه گیر. مولوی (مثنوی چ علاءالدوله ص 5)
نام مردیست که طبق روایات، اسدآباد همدان را بنا کرده است: و در کتاب عجایب العلوم چنین خواندم که اسدآباد مردی کرده است که او را باده شیر خواندندی. مردی شجاع و دلیر بود بروزگار یزدجردبن شهریار آخر ملوک عجم... (مجمل التواریخ و القصص ص 520)
نام مردیست که طبق روایات، اسدآباد همدان را بنا کرده است: و در کتاب عجایب العلوم چنین خواندم که اسدآباد مردی کرده است که او را باده شیر خواندندی. مردی شجاع و دلیر بود بروزگار یزدجردبن شهریار آخر ملوک عجم... (مجمل التواریخ و القصص ص 520)
کنایه از عیب جوی و نکته گیرنده. (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج). عائب. (یادداشت بخط مؤلف). نکته گیر. خرده سنج. نکته سنج: از این نازک طبعی، خرده گیری، عیبجویی، بدخویی که از آب کوثر نفرت گرفتی. (سندبادنامه ص 206). مرد گفتش بر در شاه و امیر هم چه جای مفتی است ای خرده گیر؟ عطار. من نیم خرده گیر و خرده شناس که ندارم ز خرده هیچ قماش. عطار. ای جوان حاضر تو پیرانند به ادب رو که خرده گیرانند. اوحدی. ، سخن چین. (از آنندراج) ، معترض. (یادداشت بخط مؤلف) ، ناقد. نقاد. منتقد. حرف گیر. (یادداشت بخط مؤلف). به گزین. سخن سنج، مقابل کلان گیر در بازیاری. (یادداشت بخط مؤلف). ضد کلانگیر در بازداری یعنی در تربیت باز
کنایه از عیب جوی و نکته گیرنده. (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج). عائب. (یادداشت بخط مؤلف). نکته گیر. خرده سنج. نکته سنج: از این نازک طبعی، خرده گیری، عیبجویی، بدخویی که از آب کوثر نفرت گرفتی. (سندبادنامه ص 206). مرد گفتش بر در شاه و امیر هم چه جای مفتی است ای خرده گیر؟ عطار. من نیم خرده گیر و خرده شناس که ندارم ز خرده هیچ قماش. عطار. ای جوان حاضر تو پیرانند به ادب رو که خرده گیرانند. اوحدی. ، سخن چین. (از آنندراج) ، معترض. (یادداشت بخط مؤلف) ، ناقد. نقاد. منتقد. حرف گیر. (یادداشت بخط مؤلف). به گزین. سخن سنج، مقابل کلان گیر در بازیاری. (یادداشت بخط مؤلف). ضد کلانگیر در بازداری یعنی در تربیت باز